یه جور بی رنگیِ ماتِ غیر شفافِ براق هست، تو بعضی زبونا بش یه چیزی تقریبا معادل نقره ای میگن، نمیدونم قابل تصور توصیفش کردم یا نه، اما دیدن دنیا از پشت پرده ی چنین رنگی خیلی خوبه.
این وبلاگ خبرگزاری من نیست که توش ابلاغیه ی رسمی منتشر کنم، اگر مخاطب مطلبی باشین، طوری بهتون اشاره میشه که فقط خودتون بفهمین، اما قلمرو منه، تفسیراتون رو برای خودتون نگه دارین.
من چقدر تحسین کردم جمله ی آخر رمان برباد رفته رو، وقتی که اسکارلت فکر می کرد همه دنیاش خراب شده. اشک هاش رو پاک کرد، شاید حتی لبخندم زد، و با اینکه کسی نبود که بشنوه، گفت: فردا بهش فکر می کنم!
"you can use words to hide things, or not to touch them, or to pretend that they're something different than they realy are."
به نقل از دختری با تمام موهبت ها
آر ام کری
از روح مُرده بدم نمیآد، اما از روح نیمهمرده متنفرم.
به نقل از فرنی و زویی- جی. دی. سالینجر
مطلب پایین، چیز با اهمیتی نیس، صرفا دوس دارم بدونم کی میخونه.
حلقه بر در میزنیم ما
که خود فی نفسه حلقه بر دریم
درد می پیچد در دلمان یکهو درد می پیچد
که هیچ ندانیم انگار چیزی در سر
چون از دشمنان شکایت برند به دوست
چون دوست دشمن است شکایت کجا آوریم