چهل و ششمی
حالا اینکه من اشتباهی به جای قرص آهن، کلد استاپ خوردم و این قرصه بدجور منو کرخت و بیحال میکنه قبول، تقصیر خودمه، عوضش هم نزدیک بود با سر پرت شم تو آشپزخونه. اینم که عصبی شدم و در یه حرکت انتحاری احمقانه، وقتی صدای فن کیس رو اعصاب بود، جای خاموش کردنش و چک کردن اینکه چی تو فنه گیر کرده یه خودکار فرو کردم بین پرههاش که صداشو ببُره هم قبول، بعدا که خراب شد نتیجهشو میبینم. اینم که ویراستار فصل شش تا بیست رو ازم میخواست و من فکر کرده بودم یک تا پونزده رو میخواد –قبلا یک تا شش رو فرستاده بودم و یادم نبود الان- و رسما گیر افتادم هم قبول، باید زودتر تصمیم میگرفتم تمومش کنم.
ولی اینکه این وسط وقتی دارم با دستکش آشپزخونه آبجوش رو میریزم تو کتری که چای سبز درست کنم، بخار آبجوش دستکش رو میچسبونه به انگشتم دیگه ظالمانهست. الان من چجوری تایپ کنم خب؟ -_-
فردا یادم بنداز دوا کنم بات الان میخام بخابم.
(قبلا سر همه شون بحث کردیم البته ولی دلیل نمیشه من بازم نبحثم o o ) :دی
ترجمه: خو مراقب باش -_- عععععع -_-