- همه اینا به خاطر آدمایی که سالی یه بارم حالتو نمی پرسن؟
+ :))
- به من پوزخند نزن!
+ به خودم پوزخند می زنم.
پ ن: با کمی تفاوت..
- همه اینا به خاطر آدمایی که سالی یه بارم حالتو نمی پرسن؟
+ :))
- به من پوزخند نزن!
+ به خودم پوزخند می زنم.
پ ن: با کمی تفاوت..
وحشتناک تر از اینکه دستات انقد بلرزن ک نتونی تایپ کنی، اینه که یاد بگیری وقتی دستات می لرزن چجوری درست تایپ کنی.
بعضی وقتا، که حس می کنی هیچی درست نمیشه؛ که هرچی می ری نمی رسی؛ که چیزایی که خوبن، کافی نیستن؛ که حالت خوب نمیشه، باید وقتی داری از دانشگا برمی گردی، با همون لباسای چروک و ظرف نهار نیم خورده ات و کیف پول و باتری نیمه خالی گوشی ت، یهو راهتو کج کنی، دیگه تابلوی خیابونا رو نیگا نکنی، همینطوری بری، فقط بری بری، به هرچیزی که میشه ترسید فکر کنی، بذاری ترسه همه سلولاتو لمس کنه، تا... شاید یه چیزی یادت بیاره خونه چرا امن بود...
اینجا، جاییه که نمی تونی دست کسی که دوس داری رو تو خیابون بگیری، ولی هر موجود نری می تونه یهو بیاد دستت رو بگیره و وقتی میگی "برو گم شو" تف کنه تو صورتت. اونم دو بار.
:)
- درست میشه همه چی...
+ هیچوقت همه چیز درست نمی شه..
- باید امیدوار باشی که همه چیز درست میشه، تا بعضی چیزا درست بشه حداقل
دلیل اینکه از بهار متنفرم اینه که مردم جو می گیرن. فکر می کنن زندگی شون خوبه. فکر می کنن اوضاع می تونه درست بشه. فکر می کنن آدم باید تو بهار حالش خوش باشه...
دیدن اقوام نزدیک بعد از دو سوم عمرت خیلی می چسبه! خصوصا موقعی که می خوان حدس بزنن تو کدومی و خواهر کوچیکه ت کدوم...
تازه! میشه باهاشون بازی "اگه گفتی من چند سالمه" بازی کنی، به اشتباهشونم بخندی!
:)
- واسه کادو تولدت چی می خوای؟
+ اگه من بگم که دیه کادو نیس. خودت یه چیز بگیر.
- خعلی خب! کتاب می خوای یا از این آت آشغالای تزئینی؟
+ هممم... تز...
- کتاب پارسالیو هنوز نخوندی، آت آشغال می گیرم.
بعد رفته کتاب خریده که غافلگیرم کنه:| =)))