؛
بیاید یه فهرست درست کنیم، از چیزایی که با وجود همه این مشکلا، هنوز خوبن.
پ.ن: برام کامنت بذارین، حتی شده ناشناس یا خصوصی یا رمزی مثلا طوری که فقط خودم بفهمم کی نوشته.
نمی دونم وبم رو می خونه یا نه، ولی یادمه می گفت وقتی با یکی به یه مشکل بزرگ می خوری، بشین بش فکر کن؛ به تموم کارایی که کرده، حرفایی که زده، نقطه ضعف هایی که -چون رفیق صمیمیت بوده- می دونسته داری و دست روشون گذاشته.. بعد ببخشش. می گفت وقتی می بخشیش مشکلت با خودت حل میشه. دیگه مدام فکر نمی کنی کاش یه کاری می کردی. می گفت اینطوری خودت رو هم می بخشی، دیگه انقدر تو فکر خودت بزرگ میشی، که وقتی برمیگردی به عقب و نگاه می کنی به کارایی که کردی، [به جاهایی که -فکر کرده- تنهاش گذاشتی، به وقتایی که دست رو نقطه ضعفش گذاشتی -که کمکش کنی رفعشون کنه، چون تو رفیقشی- ] دیگه خودت رو سرزنش نمی کنی. چون بخشیدی. انقدر بزرگ بودی که ببخشی، واسه همین دیگه انقدر شدید اذیت نمیشی.
خواب می بینم بیداری کابوس شده.
دیگه نمی دونم کدومش کابوسه.
+ دیره.
- بدوییم؟
+ نه.
- پس تند بریم.
بعد داشتیم می دویدیم. اثری از شب کوریم نمونده بود.
+ یاد میرا افتادم.
*صدای خنده ش قطع شد.*
+ اون آخرش که داشتن می دویدن، چون هیچی دیگه مهم نبود. هیچی بد نبود، هیچی عم خوب نبود.
باقی شو راه بریم؟
- :]
+ :]
یادته بت گفتم ناراحتی فایده نداره، سعیت رو بکن، اگه نشد میام بات گریه می کنم؟
می دونی، گاهی عم باید اول گریه کنی تا بشه.